می دانید اولین جمله ای که ما دراول دبستان یاد می گیریم چیه؟

.
… .
بابا آب داد بابا نان داد

می دانید اولین جمله ای که انگلیسها در اول دبستان یاد می گیرند چیه؟
.
.
من می توانم بخوانم و بنویسم

می دانید اولین جمله ای که ژاپنیها در اول دبستان یاد می گیرند چیه؟
.
.
من می توانم بدوم

و این است که ما همیشه چشممون دنبال دست پدر است کار از ریشه خراب است

نوشته شده در یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:38 توسط امین حیدری| |

 

 

در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هرعملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد… به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:قیمت جهنم چقدره؟کشیش تعجب کرد و ...گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه. مرد سراسیمه
مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید.کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم. مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد.
به میدان شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم رو خریدم این هم سند آن است.

 

دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی دهم.
این شخص مارتین لوتر بود که با این حرکت، نه تنها ضربه ای به کسب و کار کلیسا زد، بلکه با پذیرش مشقات فراوان، خود را برای اینکه مردم را از گمراهی رها سازد، آماده کرد


نوشته شده در یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,ساعت 1:4 توسط امین حیدری| |


 آیا شیطان وجود دارد ؟؟؟


     آيا شيطان
وجود دارد؟ آيا خدا شيطان را خلق کرد؟

     استاد
دانشگاه با اين سوال ها شاگردانش را به چالش
ذهني کشاند.

     آيا خدا هر
چيزي که وجود دارد را خلق کرد؟


     شاگردي با
قاطعيت پاسخ داد: "بله او خلق کرد"

     استاد
پرسيد: "آيا خدا همه چيز را خلق کرد؟
"

     شاگرد
پاسخ داد: "بله آقا"

     استاد
گفت: "اگر خدا همه چيز را خلق کرد

، پس
او شيطان را نيز خلق کرد. چون شيطان نيز وجود
دارد و مطابق قانون که کردار ما نمايانگر
ماست،
 خدا نيز شيطان است"

      شاگرد
آرام نشست و پاسخي نداد. استاد با رضايت از
خودش خيال کرد بار ديگر توانست ثابت کند که
عقيده به مذهب افسانه و خرافه اي بيش
نيست.

     شاگرد
ديگري دستش را بلند کرد و گفت: "استاد
ميتوانم از شما سوالي بپرسم؟"

  او گفت  ..................


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:59 توسط امین حیدری| |

 

چرا ما تو ایران سالهاست این طوری هستیم
 
 
روزى شاه عباس به شیخ بهایى گفت: دلم مى‏خواهد ترا قاضى القضات کشور نمایم تا همانطور که معارف را نظم دادى ، دادگسترى را هم سر و سامانى بدهی ، بلکه حق مردم رعایت شود.
شیخ بهایى گفت : قربان من یک هفته مهلت مى‏خواهم تا پس از گذشت آن و اتفاقاتى که پیش خواهد آمد ، چنانچه باز هم اراده ی ملوکانه بر این نظر باقى بود دست به کار شوم و الا به همان کار فرهنگ بپردازم .
شاه عباس قبول کرد و فردا شیخ سوار بر الاغش شده و به مصلاى( محل نماز خواندن) خارج از شهر رفت و افسار الاغش را به تنه درختى بست و وضو گرفت و عصای خود را کنارى گذاشت و براى نماز ایستاد ، در این حال رهگذرى که از آنجا مى‏گذشت ، شیخ را شناخت ، پیش آمد و سلام کرد . شیخ قبل از نماز خواندن جواب سلام را داد و گفت : اى بنده ی خدا من مى‏دانم که ساعت مرگ من فرار رسیده و در حال نماز زمین مرا مى بلعد  .
تو اینجا بنشین و پس از مرگ من الاغ و عصاى مرا بردار و برو به شهر به منزل من خبر بده و بگو شیخ به زمین فرو رفت . ولیکن چون قدرت و جرات دیدن عزرائیل را ندارى چشمانت را بر هم بگذار و پس از خواندن هفتاد مرتبه قل هو الله احد مجددا چشم هایت را باز کن و آن وقت الاغ و عصاى مرا بردار و برو .
مرد با شنیدن این حرف از شیخ بهایى با ترس و لرز به روى زمین نشست و

ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:14 توسط امین حیدری| |

 وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست

وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره

وقتی تو زندگیت ،  زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری

وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده

وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی

 وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می  یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی

وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی بابت صبر
و شکیبایی بهت بده

وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه

وقتی دلت تنگ می شه  حتماً  وقتشه با خدای خودت تنها باشی

--
دریافتی از دوست عزیزم
نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:8 توسط امین حیدری| |
به دنبال خدا نگرد ؛
                        خدا در دیر و بتکده و مسجد نیست ،

                                                                     لابلای کتاب های کهنه نیست

خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دوری از انسانها نگرد .
                                                                                     آنجا نیست
خدا در دستی است که به یاری می گیری .

                                                     در قلبی است که شاد می کنی،
در لبخندی است که به لب می نشانی .
                                               در فاصله نفس های من و توست که به هم آمیخته .
در قلبیست که برای تو می تپد
                                    در میان گرمای دستان ماست که به هم پیچیده.
                                                                                 خدا در قلبی است که شاد میکنی

نوشته شده در شنبه 12 فروردين 1391برچسب:,ساعت 11:46 توسط امین حیدری| |



پربارترین گنج ، قلبی عاشق است که با همه در آرامش است .


بیدار شو . قوی باش . کارهای زیادی هست که باید انجام بدهیم . بارهای زیادی هست که باید بر دوش بکشیم . قوی باش ، خوب بجنگ و پیروز شو .


بهترین لحظات زندگی ، اوقاتی است که احساس می کنیم عشق را به دیگران منتقل می کنیم و پیام و حضور خدا را برای دیگران قابل لمس می سازیم .


هر رنجی در خدمت تکامل است .


شادی را هیچ پیامبر و قدیسی نمیتواند به تو ارزانی دارد . تو باید خود این ثروت را کسب کنید.



مراقب باشید انچه می بخشید چون رازی در قلبتان پنهان بماند .


زمین و آسمان شاید روزی ناپدید شوند اما حقیقت یا عشق فناناپذیر است . به آنچه فناناپذیر است بپیوندید .


تنها باشید اما نه منزوی . با مردم مراوده داشته باشید و خدا را در آنها ببینید .


ما با چشم ظاهر همه چیز را قضاوت میکنیم ، اما خدا به درون مینگرد . ما اعمال ظاهری را تحسین میکنیم ، اما خدا به انگیزه های درونی مینگرد .



 


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:,ساعت 11:33 توسط امین حیدری| |
براي پرواز به آسمانها، منتظر نمان که عقابي نيرومند بيايد و از زمينت
 
برگيرد و در آسمانهايت پرواز دهد. بکوش تا پر پرواز به بازوانت جوانه زند و
 
برويد و بکوش تا اينهمه گوشت و پيه و استخوان سنگين را که چنين به
 
زمين وفادارت کرده است، سبک کني و از خويش بزدايي، آنگاه به جاي
 
خزيدن، خواهي پريد. در پرنده شدن خويش بکوش و اين يعني بيرون آمدن
 
از زندانهاي اسارت .
دکتر علی شریعتی
 
نوشته شده در شنبه 5 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:12 توسط امین حیدری| |
راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود :
انسان چیست ؟
شنبه: به دنیا می آید.
یکشنبه: راه می رود.
دوشنبه: عاشق می شود.
سه شنبه: شکست می خورد.
چهارشنبه: ازدواج می کند.
پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.
جمعه: می میرد.
فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است ...

نوشته شده در شنبه 5 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:3 توسط امین حیدری| |

سال ۱۹۵۶، حمل یک هارد دیسک ۵ مگابایتی با وزن بیش از ۱ تن
شرکت آی.بی.ام برای حمل آن از هواپیما استفاده کرده است
امروزه حافظه‌ای ۳۲ گیگابایتی را در جیب می‌گذاریم
و یا هاردی با ظرفیت ۲ ترابایت در کیف خود داریم

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:50 توسط امین حیدری| |

 

 

 

 

بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند.

 

عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد.
اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.


تو همانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.

ایمیل دریافتی از خانم شهریاری

 

نوشته شده در پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:38 توسط امین حیدری| |
اي بر سر بالينم، افسانه سرا دريا ! /  افسانه عمري تو، باري به سرآ دريا .
***
اي اشك شبانگاهت، آئينه صد اندوه،  /  وي ناله شبگيرت، آهنگ عزا دريا .
***
با كوكبه خورشيد، در پاي تو مي ميرم / بردار به بالينم ، دستي به دعا دريا !
***
امواج تو، نعشم را افكنده درين ساحل، / درياب مرا، دريا؛ درياب مرا، دريا .
***
ز آن گمشدگان آخر با من سخني سر كن، / تا همچو شفق بارم خون از مژه ها دريا .
***
چون من همه آشوبي، در فتنه اين توفان، / اي هستي ما يكسر آشوب و بلا دريا !
***
با زمزمه باران در پيش تو مي گريم، / چون چنگ هزار آوا پر شور و نوا دريا !
***
تنهائي و تاريكي آغاز كدورت هاست، / خوش وقت سحر خيزان و آن صبح و صفا دريا .
***
بردار و ببر دريا، اين پيكر بي جان را  / بر سينه گردابي بسپار و بيا دريا .
 
تو، مادر بي خوابي. من كودك بي آرام / لالائي خود سر كن از بهر خدا دريا .
***
دور از خس وخاكم كن، موجي زن و پاكم كن / وين قصه مگو با كس، كي بود و كجا ؟ دريا !
***
 ایملی از دوستی عزیز
نوشته شده در چهار شنبه 2 فروردين 1391برچسب:,ساعت 1:18 توسط امین حیدری| |
 «اللّه» واقعا آرامبخش است
 
یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند.
این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن می‌خوانند و یا کلمه «الله»را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد.

ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 2 فروردين 1391برچسب:,ساعت 1:3 توسط امین حیدری| |

موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن

 

۱ آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا “به تو” بخندند

 

۲ آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا “با تو” بخندند  . . .

 

.

حقیقت چیزی نیست که نوشته می‌شود

 

آن چیزی است که سعی می‌شود پنهان بماند . . .

.

 

گورستانها پر از افرادیست که

 

می پنداشتند چرخ دنیا بدون آنها هرگز نمی چرخد . . .

.

 

یک “امروز”  ارزشِ دو “فردا” را دارد . . .

 

(بنجامین فرانکلین)

 

 

                                         گاه پرندگان آنقدر سرگرم دانه چیدن می شوند

 

که پرواز را فراموش و آسمان را از یاد می برند

 

گاهی پرتاب سنگی کوچک یاد آور پرواز و آسمان است . . .

.

 


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,ساعت 23:43 توسط امین حیدری| |

بنویسید به دیوار سکوت ،

                             عشق سرمایه ی هر انسان است
                                                               بنشانید به لب حرف قشنگ ،

                                                       حرف بد وسوسه ی شیطان است
و بدانید که فردا دیر است ....
                                      و اگر غصه بیاید امروز ، تا همیشه دلتان در گیر است
پس بسازید رهی را که کنون ،

                                     تا ابد سوی صداقت برود
                                                                   وبکارید به هر خانه گلی ،

                                                           که فقط بوی محبت بدهد...

 

نوشته شده در دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:31 توسط امین حیدری| |

علم تنها زمانی خطرناک می‌شود که خیال کند به هدف خود رسیده ‌است.

سکوت بهترین شکل بروز تمسخر است.

 اولین وظیفه ما این است که فقیر نباشیم.

آزادی یعنی مسئولیت پذیری، برای همین اکثر آدم‌ها از آن وحشت دارند.

تمام حقایق بزرگ در ابتدا توهین به مقدسات تلقی می‌شوند سپس به سخره گرفته می شوند و در نهایت به عنوان امری بدیهی پذیرفته می شوند.


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:50 توسط امین حیدری| |

یک نفر همره باد
آن یکی همسفر شعر و شمیم
یک نفر خسته از این دغدغه ها
آن یکی منتظر بوی نسیم
همه هستیم در این شهر شلوغ
این کفایت که همه یاد همیم

 

زبان گل ها
پدرم می گوید : کتاب !
و مادرم می گوید : دعا !
و من خوب میدانم
که زیباترین تعریف خدا را
فقط میتوان از زبان گل ها شنید...
(حسین پناهی)

 

وقتی باران بهاری شاعرانه ترین آهنگ دریایی اش را می نوازد
لحظه های انتظار را به امید دیدار ترانه کن
در لحظه ها باش و...
تا می توانی زندگی کن!
شاد باش و بدان تنها با شادیست که می توانی کنارش باشی...
 

 

دردل من چیزی است,مثل یک بیشه نور,مثل خواب دم صبح,و چنان بی تابم,که دلم میخواهد,بدوم تا ته دشت,بروم تا سرکوه,دورها آوایی ست که مرا میخواند

 

 

نوشته شده در دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,ساعت 1:28 توسط امین حیدری| |

بخشی از بیانات یک مرد بزرگ:
” من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هرچه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند تا
زنده هستم مبارزه می کنم “.
” تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این استکه صنعت نفت ایران را ملی
کردم و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم ترین امپراطوری
جهان را از این مملکت برچیدم “.
” حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت
و سر فرازی میلیون ها ایرانی و نسل های متوالی این ملت کوچکترین ارزشی
ندارد و از آنچه برایم پیش آمد هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی
خود را تا سر حد امکان انجام داده ام .عمر من و شما و هر کس چند صباحی
دیر نخواهد پائید.

 

نوشته شده در یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:50 توسط امین حیدری| |
با توام      
    
      ای لنگر تسکین !

                       ای تکان موجهای دل !
 
                                         ای آرامش ساحل !
با توام

       ای نور !
               ای منشور !
                        ای تمام طیف آفتابی !

                                         ای کبود ارغوانی !

                                                        ای بنفشابی !
با توام ای شور !

            ای دلشوره ی شیرین !
                                             با توام

                                                   ای شادی غمگین !
           با توام
                   ای غم !

                           ای غم مبهم !
                                           ای ...
                                                   نمیدانم !

                                هر چه هستی باش !

                                                    اما کاش ... !

                                 نه جز اینم ارزویی نیست :

       هر چه هستی باش !     
 اما .... باش 
                            

ایمیل دریافتی از یک دوست پیس پیس

نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:38 توسط امین حیدری| |

پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت خرج تحصیل خود را بدست می آورد یک روز به شدت دچار تنگدستی و گرسنگی شد و فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت.

در حالی که گرسنگی سخت به او فشار می آورد تصمیم گرفت از خانه بعدی تقاضای غذا کند.

با این حال وقتی دختر جوان زیبایی در را برویش گشود دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد.

پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت:

چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ.

پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکرمی کنم.

پسرک که هاروارد کلی نام داشت پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد بلکه ایمانش به خداوند و انسان های نیکو کار نیز بیشتر شد.

تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.. سال ها بعد......

زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند.

 دکترهاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. او بلافاصله بیمار را شناخت.

مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد برای نجات زندگی وی به کار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید.

روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت.

جمله ای به چشمش خورد.

همه مخارج بیمارستان قبلا با یک لیوان شیر پرداخته شده است".

امضا دکتر هاروارد کلی

نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:23 توسط امین حیدری| |

 

قرارهای خود را تثبیت کنید.

آیا دوست شما تاریخ روزی را که با شما قرار نهار دارد به خاطر سپرده است؟ آیا تعمیر کارتان در روز مقرر در منزل شما خواهد بود؟ آیا پرواز شما به مقصد معین انجام می گیرد؟

خود را به حال حدس و گمان رها نکنید و بیکار سرگردان نمانید. یک دقیقه صرف تماس تلفنی کنید و قرار خود را یادآوری کنید و آن را تثبیت نمایید تا الغای آن سبب رنجش فراوان شما نشود.

اگر مایل نیستید به تلفن جواب ندهید.

تعطیلات طولانی داشته باشید.

خبرهای محلی را تماشا نکنید.

دوباره خلاصه برنامه را مرور کنید.

خواب نیمروزی داشته باشید.

چیزی را که واقعا نیاز ندارید، نخرید.

با مشکلات کنار بیایید.

مرگ و زندگیتان ( غم و شادیتان ) وابسته به بازارهای مالی نباشد.


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 10:2 توسط امین حیدری| |
تنفس عمیق موثرترین راه کار برای کاهش استرس و آرامش پیدا کردن است.

آکادمی آمریکایی پزشکان خانواده در این مقاله چند دستورالعمل مفید را برای انجام تکنیک‌های تنفسی عمیق ارائه کرده است.

به گزارش سایت اینترنتی هلت دی نیوز، در این مقاله تاکید شده است که روی یک سطح صاف به پشت دراز بکشید یک دست خود را روی معده و دست دیگر را روی قفسه سینه خود قرار دهید.

- در این وضعیت به آرامی نفس بکشید و مطمئن شوید که در حین تنفس معده اندکی بالا بیاید.

- پس از فرو بردن هوا یا عمل دم نفس خود را یک تا دو ثانیه نگه دارید.

- سپس عمل بازدم را به آرامی انجام داده و اجازه دهید معده پایین برود. این تکنیک را تکرار کنید تا کم کم آرامش بر شما غلبه کند.



 

نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 8:54 توسط امین حیدری| |

حقیقت این است که زندگی سخت است و خطرناک

این است که آنها که به دنبال خوشحالی و بهروزی خودشان هستند ، آن را نمی یابند

این است که ضعیفان باید رنج ببرند ،

این است که آنها که توقع عشق دارند نا امید خواهند شد ،
 


این است که آنها که طمعکارند سیر نخواهند شد ،

این است که آنها که در جستجوی صلح و آرامش هستند ، ستیزه می جویند ،

این است که حقیقت فقط برای شجاعان است ،

این است که شادی از آن کسانی است که از تنهایی نمی ترسند ،


این است که زندگی فقط مخصوص آنهاست که از مرگ نمی ترسند ...

نوشته شده در سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:,ساعت 21:45 توسط امین حیدری| |

خیلی جالبه برایم

 

        بچه که بودم فکرمیکردم برای یادگیری باید برم پیش آدمای خاصی

هرچی بزرگتر شدم این نظرم تغییر کرد و گفتم

     آدم می تونه از هرکسی یادبگیره اما باید طرف مقابل رو قبول داشته باشه

بزرگتر که شدم . . .

اما حالا دیدگاهم کمی تغییر کرده . . .

آدم میتونه هرچیزی را یاد بگیره و این ربطی به طرف مقابل نداره بلکه

                 مربوط به خود آدمه که

                                         می خواهد یاد بگیره یا نه، و این خواستن است که مهم

                   خواستن سرنوشت سازه و

                                          اگر بخواهی میتونی اون چیزی رو که می خواهی یاد بگیری

مثلا من از گوآردیولا یاد گرفتم

                          آدم هرکاری رو می تونه انجام بده فقط باید تلاش کنه ونا امید نشه

بعد از مسابقه ی باسلونا و رئال مادرید که رئال دقیقه اول گل زد اما آخر بازی بارسا ۳ بر ۱ بازی رو برد از گوآردیولا پرسیدن که چطور شد که به بازی برگشتید و  این نتیجه رقم خورد که وی گفت :

آدم باید تو زندگیش انتخاب کنه

                             یا باید شجاع باشد یا شجاعتر .

یا اینکه  خردادیان به یکی از شرکت کننده ها در مسابقه گفت که

طوریباید شروع کنی که همه مجذوبت بشن ، باید طوری وارد بشی که همه ی نگاهها را به خودت جلب کنی ،

وی ادامه داد که وقتی داری می رقصی اگه حتی یکی از تماشاچی ها نگاهش رو برگرداند یا از نگاه کردن به تو خسته شد  نشون می ده که تو کارت رو خوب انجام ندادی

 این جمله  خیلی قشنگ بود آدم باید در کار وزندگیش طوری عمل کنه که بدونه ومطمئن باشه چیزی کم و کسر نگذاشته باشه

               و این رومی تونه از نگاه اطرافیان درک کنه

                                             و خودشو اصلاح کنه ، تمرین کنه  و بهتر کنه و . . . .

نوشته شده در سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:44 توسط امین حیدری| |

واعظی پرسید از فرزند خویش

                         هیچ میدانی مسلمانی به چیست ؟

                                       صدق . بی آزاری و خدمت به خلق !

                                                                         هم عبادت است هم کلید بندگی !

گفت :

          زین معیار اندر شهر ما

                            یک مسلمان است آن هم

                                                              ارمنی است .

عبیدزاکانی

<<<پیام ارسالی از خاله فریبا>>>

نوشته شده در شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,ساعت 22:4 توسط امین حیدری| |

صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 13 صفحه بعد

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com