کنستانتین(کیانو ریوز): «حق با توئه.
ما با توانایی انجام کارای وحشتناکی بدنیا میایم.
اما بعدن, بعضی وقتا, بعضی چیزاپیش میاد و سر بزنگاه به ما هشدار میده.»
آنجلا دادسون(ریچل وایس): «خب واقعاً آموزنده بود، اما... من به شیطان اعتقاد ندارم.»
کنستانتین: باید داشته باشی. اون به تو اعتقاد داره!
Accept the Pain, Future will be Fruitful
درد (سختی) را قبول کنید، آینده پرثمر خواهد بود
Don't feel the work you are doing is pain, because there will be always a
reason for that pain or work.
احساس نکنید کاری که میکنید رنج است، زیرا همیشه دلیلی برای آن رنج یا کار هست
So face the pain, for the pain you face, there will be definitely happiness ahead.
پس با دردش روبرو شوید، دردی که با آن مواجه میشوید قطعاً خوشبختی را به دنبال خواهد داشت
"Don't ask for a lighter load, but pray god for a stronger back
از خدا بار سبک تر نخواهید، بلکه برای پشت قوی تر دعا کنید!
از آدمها در حد توانشون بخواین نه در حد نیازتون !
بذارین آدمها اونی که هستن بمونن …
.
.
.
لازم است گاهی در زندگی بعضی آدم ها را گم کنید تا خودتان را پیدا کنید !
.
.
.
“مدارا”
بالاترین درجه قدرت
و
“میل به انتقام”
اولین نشانه ضعف است . . .
.
.
.
چه بسیارند کسانی که همیشه حرف می زنند بی آنکه چیزی بگویند
و چه کم اند کسانی که حرف نمی زنند اما بسیار می گویند
.
.
در دنیا کسانی موفق می شوند که به انتظار دیگران ننشینند و همه چیز را از خود بخواهند !
شیلر
هر آنچه را که ممکن یا غیر ممکن می دانیم غالبا توسط سوالاتی تعیین می شود که می پرسیم. کلمات مشخص و نحوه ی چیدن آن ها کنار هم باعث می شود که بعضی احتمالات را در نظر نگیریم یا بعضی دیگر را کاملا مسلم بدانیم. برای مثال، سوالی مثل: ” چرا همیشه خودم را ضایع می کنم؟ ” به یک پیش گویی خود انگیخته دامن می زند؛ چرا که این حس را در شما ایجاد می کند که واقعا خودتان را ضایع می کنید در حالی که شاید اصلا این گونه نباشد.
بیاموزید که پیش انگاره ها را به نفع خودتان تغییر دهید. برای اثبات باورهای تازه و نیروبخش خود منابعی پیدا کنید. از خود بپرسید: ” این تجربه چگونه مهارت های مرا کامل می کند؟ یا ما برای چه کنار هم هستیم و چطور می توانیم روابط مان را مستحکم تر کنیم؟ ”
----------------
پرسش ها پاسخ هایی می آفرینند که حتی فکرش را هم نمی کنید.
زمانی که تازه کار بودم، یکی از کارکنان مبلغ زیادی پول اختلاس کرد. به جای این که اعلام ورشکستگی کنم ( چیزی که اطرافیان مدام توصیه می کردند )، از خودم پرسیدم: ” چطور می توانم این اوضاع را تغییر دهم؟ چطور می توانم کاری کنم که شرکتم حتی نسبت به قبل با تاثیر بیشتری عمل کند؟ چطور می توانم حتی هنگام خواب به مردم کمک کنم؟ ” با پرسیدن این سوالات توانستم مجوزی برای ایجاد شعب اخذ کنم و یک سری برنامه تلویزیونی موفق با محوریت اطلاع رسانی تولید و پخش کنم که فایده بسیاری برای زندگی میلیون ها نفر داشت. اگر از همان ابتدا پاسخ هایی را که می خواهید به دست نیاورید، تسلیم می شوید؟ و یا به پرسیدن سوال، از هر راهی که می دانید، ادامه می دهید تا پاسخ های دلخواه خود را به دست آورید؟
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات ها خجالت می کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی شه شما بهم بدین؟"
بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می کنه؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره
زنها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمیشوند،
بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر میرسند.
بچهها هرگز مادرشان را زشت نمیدانند؛
سگها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمیکنند.
اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمیآید.
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.
زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است
در مجموع می توان گفت در دنیا به دو نوع آدم برخورد می کنیم؛ یکی آن هایی که فعال هستند و دیگری کسانی که انفعالی عمل می کنند. تنها در حدود ۱۰ درصد مردم عامل هستند و با آن که این اشخاص به شدت در اقلیت به سر می برند در همه زمینه ها، حرکت ها و تکان ها را ایجاد می کنند. اینها کسانی هستند که سر رشته امور زندگی شان را در دست های خود می گیرند و به اتفاق حوادث اهتمام می ورزند. آن ها در قبال خود مسئولیت ها را می پذیرند، مسئولیت نتایج کارشان را هم متقبل می شوند. این ها جرأت به خرج می دهند تا در شرایط ریسک و نامطمئن قدمی به جلو بردارند. وقتی تصمیم می گیرند که آینده خود را خلق کنید، به این اقلیت زنده و شاداب می پیوندید. سعی کنید به خط اول موجود در زندگی تان حرکت کنید. اکثر مردم در پاسخ ها و واکنش های شان انفعالی رفتار می کنند. این اشخاص پیوسته آرزو می کنند و امیدوارند که اتفاق خوشایندی در زندگی آن ها بیفتد. این اشخاص بلیت های بخت آزمایی می خرند. تا بخواهید برنامه های تلویزیونی را تماشا می کنند و بعد به شکایت از زندگی شان می نشینند. این ها از موفق ها دلگیر هستند، اما حاضر نیستند مانند موفق ها تلاش کنند تا به آنچه بدان رسیده اند دست پیدا کنند. این ها زندگی شان مانند کسانی است که در خیابانی که اتوبوسی در ان رفت و آمد نمی کند به انتظار اتوبوس می ایستند. مهم نیست که چند نفر بگویند کاری را نمی توان انجام داد یا این که چند نفر قبل از شما سعی داشته اند آن کار را انجام بدهند. مهم این است که فکر کنید این شما هستید که برای اولین بار آن کار را انجام می دهید. «والی آموس»
اشخاص برجسته همیشه خود را نیروی اصلی خلاقیت در زندگی در نظر می گیرند.
آن ها خود را مسئول اصلی در قبال موفقیت های خود در زندگی ارزیابی می کنند.
افراد برجسته عذر و بهانه نمی آورند.
وقتی اشتباه می کنند، بلافاصله آن را اذعان می دارند. در مقام اصلاح آن بر می آیند و بعد به راه خود ادامه می دهند.
انتظار ندارند که دیگران برای آن ها کاری صورت دهند.
دیگران را سرزنش نمی کنند و بر آن ها خشم نمی گیرند.
انتقاد نمی کنند و محکوم نمی سازند.
ان ها همیشه خود را بازیگران اصلی نمایشنامه در صحنه ی زندگی خود ارزیابی می کنند.
سال ها قبل این سوال برایم مطرح شد: «چرا بعضی ها از دیگران موفق تر هستند؟» این سوال سببی شد تا عمری را درباره آن بررسی کنم. به بیش از ۸۰ کشور جهان سفر کردم؛ و هزاران کتاب و مقاله در زمینه های فلسفه، روان شناسی، دین، متافیزیک، تاریخ، اقتصاد و تجارت مطالعه کردم. به تدریج به جوابی که می خواستم دست پیدا کردم و در پایان به یک تصور و توضیح ساده رسیدم:
هر جایی که هستید و هر کاری که می کنید برای خودتان است. امروز شما هر چه باشید و یا هر چه در آینده به آن تبدیل گردید، موضوعی مربوط به خودتان است.
زندگی امروز شما مجموعه انتخاب ها، تصمیمات و اقدماتی است که تا به حال کرده اید.
می توانید با تغییر دادن رفتار خود آینده تان را تغییر بدهید. می توانید تصمیمات جدید بگیرید، انتخاب های جدید بکنید، تا به کسی که می خواهید بشوید تبدیل گردید و به انچه در زندگی می خواهید دست پیدا کنید.
آنچه هم اکنون هستید یا می خواهید بشوید بستگی به خود شما دارد. تنها محدودیت هایی که ممکن است پیش روی شما قرار داشته باشند، آن هایی هستند که خودتان وضع می کنید. می توانید با کنترل اندیشه، افکار، گفتار و کردار خود به طور کامل سرنوشت تان را به دست بگیرید
اگر فکر می کنی کسی دیگر هم وجود دارد که می تواند زندگی تو را متحول کند، در آینه نگاه کن
اگر قرار است اتفاقی بیفتد، خودتان باید ان اتفاق را به وجود آورید. اگر می خواهید زندگی تان بهتر شود، شما بهتر شوید. اگر می خواهید چیزی عوض شود، شما باید عوض شوید. بزرگ ترین پاداش شما در ازای قبول مسئولیت کامل، احساس شگرف کنترل و آزادی است. این پذیرش احساسی مثبت همراه با رضایت در شما به وجود می اورد و شما را به کلی از سلطه «اصل اتفاق» رها می کند.
شما با تصمیماتی که گرفته یا نگرفته اید در موقعیت فعلی زندگی تان قرار دارید. اگر چیزی در زندگی تان وجود دارد که آن را دوست ندارید، مسئولیتش بر عهده خود شماست. شما از ان جهت در شرایط امروز خود هستید که این را انتخاب کرده اید.
اگر از درآمد جاری خود راضی نیستید، تصمیم بگیرید که درآمد بیشتری داشته باشید. آن را به عنوان هدف خود تعیین کنید، برنامه ای بریزید، دست به کار شوید و آن مبلغی را که مایلید، کسب کنید.
شما به عنوان رئیس زندگی خود، به عنوان معمار سرنوشت خود، آزادید تا درباره خود تصمیم گیری کنید. شما رئیس هستید، شما مسئول هستید.
پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :
"خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ "
خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .
پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.
رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.
سپس نشست و منتظر ماند.چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .
پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .
پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.
نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.
این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .
پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .
این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .
پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.
شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .
پیرزن با ناراحتی گفت:
"خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟"
خدا جواب داد :
" بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی "
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی نااميدي در بسته باز کردن
"شیخ بهایی
مردی مقابل گل فروشی ايستاد. او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر ديگری بود سفارش دهد تا برايش پست شود.
وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را ديد که در کنار درب نشسته بود و گريه می کرد. مرد نزديک دختر رفت و از او پرسيد : دختر خوب چرا گريه می کنی ؟
دختر گفت: می خواستم برای مادرم يک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت :با من بيا٬ من برای تو يک دسته گل خيلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی.
وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضايت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نيست!
مرد ديگرنمی توانست چيزی بگويد٬ بغض گلويش را گرفت و دلش شکست. طاقت نياورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کيلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هديه بدهد.
شکسپير می گويد: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همين امروز به من هديه کن!
گاهی لازم است از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم میخواهی به آن خانه برگردی یا نه؟
گاهی لازم است از مسجد، کلیسا بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه می بینی ترس یا حقیقت؟
گاهی لازم است از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چهقدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟
گاهی لازم است درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟
گاهی لازم است پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بیخیال شوی، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهنپارهی برقی است یا نه؟
گاهی لازم است بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟
گاهی لازم است عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی میشود یا نه؟
و بالاخره گاهی لازم است از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟
«تفاوت میان جمله «تقریبا درست است» با «درست است» آنقدر بزرگ است که به تفاوت میان کرمشبتاب و رعد و برق میماند.» معنای این جمله «مارک تواین» را وقتی بهتر درک میکنیم که بدانیم گفتن بعضی جملهها در کار چقدر میتواند ویرانگر باشد. فرقی نمیکند شما کارمند باشید یا مشتری یا جزو مقامات بلندپایه؛ این کلمات شما هستند که به شما و شخصیت کاریتان رنگ و رو میدهند. «کلمهها بسیار اهمیت دارند چراکه نه تنها شخصیت شما را به دیگران نشان میدهند بلکه طرز فکر دیگران درمورد شما را شکل میدهند.» این جملهای است که «کارن فرایدمن» نویسنده کتاب «خفه شو و چیزی بگو!» مینویسد. این کتاب به بررسی استراتژی برقراری ارتباط در محل کار میپردازد. «اگر شما چهرهای مثبت به خود بگیرید قطعا توجه دیگران را جلب خواهید کرد. در این صورت شما در بهترین شرایط قرار میگیرید تا آنها به حرفهایتان گوش دهند.» با این حال اغلب اوقات وقتی در محیط کاری شروع به صحبت میکنیم اغلب از کلماتی مبهم و تردیدآمیز استفاده میکنیم که تنها فایدهاش مخدوش کردن پیامی است که قصد انتقال آن را داریم. کاربرد کلمههایی همچون «به نوعی، در اغلب موارد» باعث کاهش قدرت کلام میشود یا استفاده از جملههای منفی مثل «نمیتوان، امکان ندارد و هرگز» که باعث ناامیدی و منفعل شدن میشود. براساس تحقیقی که به تازگی انجام شده و طبق توصیه کارشناسان، ۱۰ جمله زیر را فیگارو به عنوان بدترین چیزهایی انتخاب کرده که میتوان در محیط کار به زبان آورد.
نقل است که روزی حاکم که وصف لیلی را بسیار شنیده بود دستور می دهد تا او را نزدش بیاورند
وقتی لیلی وارد بارگاه حاکم می شود
حاکم به اومی گوید تو که از سایر دختران زیباتر نیستی
لیلی به او می گوید
خاموش
چون تو هم مجنون نیستی
هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکاره خوبت را چون رازی در سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آنها کن. به دوستان و
همهی آنهایی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند.
زندگی فرصتی ست غیر قابل بازگشت ...
زندگي موهبت است ، بپذيريدش
زندگي زيباست ، تحسينش كنيد
زندگي اندوه است ، با آن مواجه شويد
زندگي تكاپو است ، به آن تن دهيد
زندگي شادماني است ، برايش نغمه سر دهيد
زندگي تعهد است ، به عهدش وفا كنيد
زندگي گرفتاري است ، تحملش كنيد
زندگي راز است ، كشفش كنيد
زندگي لذت است ، از آن بهره ببريد
زندگي اميد است ، آرزويش كنيد
زندگي سفر است ، به پايانش برسانيد
زندگي مساله است ، حلش كنيد
زندگي هدف است ، آن را به دست آوريد
زندگي نبرد است ، در آن جرات حضور داشته باشيد
به پسرم درس بدهید
او باید بداند كه همه مردم عادل و همه آن ها صادق نیستند،
اما به پسرم بیاموزید كه به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد.
به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود.
به او بیاموزید، كه در ازای هر دشمن، دوستی هم هست.
می دانم كه وقت می گیرد،
اما به او بیاموزید اگر با كار و زحمت خویش، یك دلار كاسبی كند بهتر از آن است كه جایی روی زمین پنج دلار بیابد.
به او بیاموزید كه
از باختن پند بگیرد. از پیروز شدن لذت ببرد.
او را از غبطه خوردن بر حذر دارید.
به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.
اخيراً كتاب مديريت بر قلبها نوشته كنبلانچارد را خواندم حيفم آمد كه نكات برجسته آن را ديگران ملاحظه نكنند.
واداشتن انسانها به درست كار كردن انديشه بسيار مهمي در مديريت است.
تنها تشويقهاي بجا مؤثر هستند اگر همواره بگوييم از همه كارهايتان سپاسگزارم، موضوع بيمعني ميشود.
يك نفري كه كاركرد ناچيز و نفرديگري كه كاركرد برجسته دارد، بگوييم كارتان خوب است. نزد اولين فرد خندهدار و دومي از انگيزه ميافتد.
آنان كه از خود احساس خوبي دارند نتيجه خوبي هم ببار ميآورند.
فعاليتهايي براي انسان انگيزه آفرين است كه بازخوردي از نتيجههاي دلخواه به وي برساند.
همواره ميتوان درباره خود دو احساس را برگزيد، خوشبختي و شوربختي چرا كسي بايد دومي را انتخاب كند؟
كارهاي بيارزش را خوب انجام دادن چه سود؟!
موفقیت، نتیجه تشخیص درست است؛ تشخیص درست، نتیجه تجربه است؛ تجربه نیز اغلب نتیجه تشخیص نادرست است.(آنتونی رابینز)
موفقیت در آرزوها، نسبت مستقیم با قدرت اراده ما دارد.(دیل کارنگی)
آرامش و اطمینان، بهترین موفقیت است.(اوستن)
سه جمله برای دستیابی به موفقیت:
۱) بیشتر از دیگران بدان، ۲) بیشتر از دیگران کار کن، ۳) کمتر از دیگران توقع داشته باش.
(منتسب به ویلیام شکسپیر)
اگر به دنبال موفقیت نروید خودش به دنبال شما نخواهد آمد.(ماروا کلینز)
در مهد كودك هاي ايران 9 صندلي ميذارن و به 10 بچه ميگن هر كي نتونه سريع براي خودش يه جا بگيره باخته و بعد 9 بچه و 8 صندلي و ادامه بازي تا يك بچه باقي بمونه. بچه ها هم همديگر رو هل ميدن تا خودشون بتونن روي صندلي بشينن.
در مهد كودك هاي ژاپن 9 صندلي ميذارن و به 10 بچه ميگن اگه يكي روي صندلي جا نشه همه باختين. لذا بچه ها نهايت سعي خودشونو ميكنن و همديگر رو طوري بغل ميكنن كه كل تيم 10 نفره روي 9 تا صندلي جا بشن و كسي بي صندلي نمونه. بعد 10 نفر روي 8 صندلي، بعد 10 نفر روي 7 صندلي و همينطور تا آخر.
با اين بازي ما از بچگي به كودكان خود آموزش ميديم كه هر كي بايد به فكر خودش باشه. اما در سرزمين آفتاب، چشم بادامي ها با اين بازي به بچه هاشون فرهنگ همدلي و كمك به همديگر و كار تيمي رو ياد ميدن.
نه ما و نه بزرگانمان کارکردن با هم را نیازموخته ایم ، بلکه هر روز درس های
جدیدی از تکنیک های حذف و زیر پا گذاشتن یکدیگر را می آموزیم!
شب کريسمس بود و هوا، سرد و برفي.
پسرک، در حاليکه پاهاي برهنهاش را روي برف جابهجا ميکرد تا شايد سرماي برفهاي کف پيادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شيشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه ميکرد.
در نگاهش چيزي موج ميزد، انگاري که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب ميکرد، انگاري با چشمهاش آرزو ميکرد.
خانمي که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمي مکث کرد و نگاهي به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقيقه بعد، در حاليکه يک جفت کفش در دستانش بود بيرون آمد.
- آهاي، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق ميزد وقتي آن خانم، کفشها را به او داد.پسرک با چشمهاي خوشحالش و با صداي لرزان پرسيد:
- شما خدا هستيد؟
- نه پسرم، من تنها يکي از بندگان خدا هستم!
- آها، ميدانستم که با خدا نسبتي داريد
و من دایره های روحم را کشف کردم!
پنح دایره دور روحم کشیدم، و خودم را در مرکز این دایره ها قرار دادم
در دایره اول نام افرادی را نوشتم که
● هیچ کس نمی تواند موجب شادی شما شود
شاد بودن و آرامش خیال مسوولیت خود شما است نه هیچکس دیگر. هرکدام از ما بایستی بتوانیم با شناخت بهتر خویشتن، نقطه رضایت و تعادل را در خودمان پیدا کنیم. ارتباطات ما کیفیت زندگی ما را ارتقاء می بخشد و آن را غنی تر می سازد اما مستقیما موجب خوشحالی ما نمی شوند بلکه خودمان سبب ساز شادی خود هستیم.
● مراقب کلمات و رفتار خود باشید
طرز تفکر، کلمات مورد استفاده و رفتار ما شخصیت ما را می آفریند. همواره فردی باشیم که به خاطر آنچه هستیم از خودمان رضایت داشته باشیم و خانواده و آشنایانمان در کنار ما احساس افتخار کنند.
● خودتان، دوستانتان و حتی دشمنانتان را ببخشید
همه ما انسانیم، بنابراین گاهی بیراهه می رویم یا اشتباه می کنیم. چنانچه این اشتباه تکرار نشد و احساس پشیمانی به همراه داشت قابل بخشیدن است. درگیر شدن دائم با خطاهای خودمان و دیگران زندگی را بسیار سخت می سازد.
● خنده بر هر دردی دواست
هر روز خود را به شکلی برنامه ریزی کنید که برای شادبودن و پرداختن به طنز جایی وجود داشته باشد.
● نیروی پشتکار را جدی بگیرید
هیچ وقت تسلیم نشوید، همیشه هدف ها و رویاهایتان را زنده نگه دارید. حفظ انگیزه و استمرار در انجام کارها یکی از شروط موفقیت است. پشتکار در نهایت شما را به همه چیز می رساند.
زندگی می تواند غیرقابل پیش بینی باشد
آیا تاکنون این ضرب المثل را شنیده اید: «آمد به سرم از آنچه می ترسیدم» گاهی اوقات در طول زندگی خود درگیر مسایلی می شویم که هرگز انتظارشان را نداشته ایم و شاید دیگران را به خاطر آن موضوع مورد شماتت و انتقاد قرار داده باشیم. همیشه، همه چیز آن طور که در تصور ماست پیش نمی رود، پس منتظر غیرمنتظره ها باشیم. این نگاه به ما کمک می کند هنگام مواجهه با مسائل خاص دچار شوک و بهت نشویم و نیز شرایط دیگران را بیشتر درک کنیم.
● یکی از نامطلوب ترین کلمات در هر زبانی، کلمه «من» است
داشتن اعتماد به نفس و رضایت از خویشتن بسیار مطلوب است، اما دائما از خود گفتن، از موفقیت های خود صحبت کردن و از خود متشکر بودن، بیشتر مشخصات یک فرد ازخودراضی است تا یک فرد با اعتماد به نفس.
● روابط انسانی از هر چیزی مهم تر است
داشتن روابط سالم انسانی در زندگی هر فرد از مهم ترین امتیازات محسوب می شود. اگر فردی برای رسیدن به موفقیت و امکانات اقتصادی و موقعیتی روابط انسانی خود را فدا کند، در حقیقت این موفقیت یک موفقیت حقیقی نیست. بدون عشق و حمایت خانواده و دوستان زندگی حتی در شرایط مالی ایده آل، سرد و بی روح است. پیش از حرکت در جاده موفقیت اولویت هایمان را مشخص سازیم تا روابط را فدای موقعیت نکنیم.
تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که چرا در انجام بعضی کارها موفق هستید و به اهدافتان می رسید، اما برخی دیگر از کارها را نمی توانید به درستی انجام دهید؟
پاسخ به این پرسش ساده تر از آن است که تصور می کنید. در واقع دلیل موفقیت در انجام برخی کارها این است که روش متفاوتی برای انجامشان در پیش گرفته می شود، نه اینکه آدم های متفاوتی بخواهند کار را انجام دهند.
در اینجا از کارهایی برای شما صحبت می کنیم که افراد موفق برای رسیدن به موفقیت، آنها را با روشی متفاوت به انجام می رسانند:
برگرفته از مجله موفقیت
- آسان ترین راه آشنایی ، یک سلام است ، ولی گرم و صمیمی .
- آسان ترین راه قدردانی ، یک تشکر ساده است ، ولی خالص و صمیمانه .
- آسان ترین راه عذر خواهی ، عدم تکرار اشتباه قبلی است .
- آسان ترین راه ابراز عشق ، به زبان آوردن آن است .
- آسان ترین راه رسیدن به هدف ، خط مستقیم است .
- آسان ترین راه پول در آوردن ، آن است که همواره در کارت رعایت انصاف را بکنی .
- آسان ترین راه احترام ، اجتناب از گزافه گویی و گنده گویی است .
- آسان ترین راه جلب محبت ، آن است که تو نیز متقابلا عشق بورزی و محبت کنی .
- آسان ترین راه مبارزه با مشکلات ، روبرو شدن با آنهاست نه فرار .
- آسان ترین راه رسیدن به آرامش ، آن است که سالم و بی غل و غش زندگی کنی .
- آسان ترین دوستی ، همیشه بهترین دوستی نیست . این را به خاطر بسپار .
- آسان ترین بحث ، بحث در باره چیزهای خوب و امیدوار کننده است .
- آسان ترین برد ، آن است که خود را از پیش بازنده ندانی .
- آسان ترین راه خوب زیستن ، ساده زیستن است .
- آسان ترین راه دوری از گناه ، آن است که همیشه بدانی چیزی به نام وجدان داری .
- آسان ترین و در عین حال با ارزش ترین عشق ، بی ریا ترین آن است .
- آسان ترین راه بودن ، آن است که حس بودن همیشه در وجودت شعله ور باشد .
- آسان ترین راه راحت بودن ، آن است که خودت را همانطور که هستی بپذیری و در همه حال خودت باشی .
و بالاخره
- آسان ترین راه خوشبخت زیستن ، آن است که همان طور که برا خودت ارزش قایلی ، برای دیگران نیز ارزش قایل شوی بدون توجه به موقعیت طرف مقابل .
حالا کمی مکث کنید و ببینید که به همین راحتی می توانید آسان و ساده روزگار را به خوشی سپری کنید.
سلام
زیبائی کار همواره رفتن به سوی هدف است . نه رسیدن به آن وتمام شدن . پس , از پیمودن لذت ببر و تجربیاتت را به کوله بارت بسپار - روزی خواهی رسید و از خاطرات راه با لذت و غرور یاد خواهی کرد .
مسیر چیزی نیست جز پیمودن ما - با پیمودن است که راه پدیدار میشود . این ما هستیم که راه راه پدید می اوریم . بنا براین طولانی ترین راهها با اولین قدم ما شروع میشود .
برای رسیدن به هدف نباید تلاش کرد !!!!!؟؟؟؟ باید جنگید .
با آروزی موفقیت برای تمامی کسانی که ایستاده اند چون سرو با قامتی بلند و صبر را پیشه کرده اند .