پشت پرچین غروب،
پیشِ آیینه ی تنهایی آه،
زیرِ آوارِ دریغ...،
مي نويسم خورشيد، مي نويسي باران
مي نويسم آبي،دريا،آب... مي نويسي مهتاب،
مي نويسم تندر، طوفان، برف، پروبالي كه شكست، آفتابي كه پريد،
مي نويسي پاييز، باغ بي برگ و بهاري كه تكيد،
از اجاقي كه نپيوست به صبحي روشن،
مي نويسم بي تو، مي نويسي بي من،
مي نويسم اي دوست، مي نويسم اي يار»
كه به اندوه تو پيوند زدم، دفتر خاطره را...
کاش آدمها
به حرمت لحظه ها و شنیدن صدای همدیگر
همیشه
به یاد هم بمانند
تا دلها حتی هنگام غروب ذره ای احساس تنهایی نکند
که سنگین ترین دردهاست
دلم که تنگ میشه بغض میکنم،به همین سادگی
،اما ساده نیست تصور کن یک دل تنگ میشود.
دل هم مگر تنگ میشود ؟؟؟ شبیه یک لباس
لباسی که تنگ میشود دیگر دور انداختنی است. شاید هم سهم کسی دیگر شود !
اما تکلیف دل چیست؟؟؟
میشود یک دل را دور انداخت ؟؟؟ یا بگویی حالا که تنگ شده،
باشد برای کسی دیگر ؟؟؟
این محال است.
ببین چه به روزم آمده که همه دارند به دل تنگی هایم میخندند
بغض من چیزی شبیه شادی برایشان تداعی میکند
دلم به حال ابر های باران خورده میسوزد که دارند جور آسمان را میکشند
چه شباهتی است بین دل تنگ من و ابر های باران خورده
لحظه ای دیگر من و ابر های باران خورده یک صدا بغضمان را فریاد میکنیم
آری ببار باران زمین چرکین است...
آدم ها فقط
آدم هستند نه بیشتر نه کمتر
اگر کمتر از چیزی که هستند نگاه شان کنی
آنها را شکسته ایی
اگر بیشتر از آن حسابشان کنی آنها
تو را می شکنند...
بین این آدما فقط باید عاقلانه زندگی کرد
غنچه با دل گرفته گفت
زندگی لب ز خنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شگفتن است با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش رسید
تو چه فکر می کنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هرچه باشد او گل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است
((قیصر امین پور))
یه وقتایی چه خوشحالی
یه وقتایی دلت تنگه
یکی حرفاتو می فهمه
یکی انگار از سنگه
چه آسون بهترین می شی
چه آسونتر یه بیهوده
چرا سردرگمی امروز
تا بوده همین بوده
واسه دلتنگی های تو
یکی با گریه بیداره
یکی چشماشو می بنده
میره و تنهات میزاره
با اینکه خسته ای شاید
ازین دنیای پر از سختی
یه احساسی بهت میگه
چه بی اندازه خوشبختی....
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج میشکند،
یک زندگی به پایان میرسد.
وقتی تخم مرغ
به وسیله یک نیروئی از داخل میشکند، یک زندگی آغاز میشود
تغییرات بزرگ همیشه از داخل انسان آغاز میشود
من تنهایی رو دوست ندارم
درست مثل این...........
.........
زن قداست دارد،براى با او بودن باید "مرد" بود !
هرگز تسليم نمي شوم معجزه ها هر روز رخ مي دهند شايد فردا ، روز من باشد
خوب ِ من ؛ کاش از این فاصله حس میکردی ،
لحظه هایم ...همه از غیبت ِ"تــو" دلگیرند ...!
تو لحظه های داغونیت فقط یه نفر میتونه آرومت کنه
اونم کسیه که داغونت کرده....
برای تو برای درد هایت برای من
برای چشم هایم
برای ما برای این همه تنهاییای کاش خدا کاری کند ...
معلمم به خط فاصله میگفت : خط تیره
حتما میدانسته که فاصله چه به روز آدمها می آورد
بعضی حرفا رو نمیشه گفت...
باید خورد...
ولی بعضی حرفا رو نه می شه گفت٬نه میشه خورد
می مونه سر دل
میشه دل تنگ
میشه بغض
میشه سکوت
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چته.................
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازین بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیفست سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مه ست این دل اشارت می کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو
ای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیال
خیز ازین خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
اگر تمام مردم دنیا بزرگترین غم زندگیشان رادردست بگیرند و
درصفی بایستندتا
یک قاضی حکم کند
غم چه کسی ازهمه بزرگتراست
هرکس بانیم نگاهی به بغل دستی خود
غمش رادرجیب می گذارد
وبه خانه برمی گردد
بنویسید به دیوار سکوت
عشق سرمایه هر انسان است
بنشانید بر لب حرف قشنگ
حرف بد وسوسه ی شیطان است
و بدانید که فردا دیر است
و اگر غصه بیاید امروز تا همیشه دلتان دلگیر است
پس بسازید رهی را که کنون تا ابد
سوی صداقت برود
و بکارید به خانه گلی که فقط بوی محبت بدهد .........
ایستادن اجبار کوه بود
رفتن سرنوشت آب
افتادن تقدیر برگ
و صبر پاداش آدمی
پس بی هیچ چشم داشتی حراج محبت کنیم که همگی خاطره ایم ........
باغبانی پیرم
غیرگلها ز همه دلگیرم
کوله ام غرق غم است و آدم خوب کم است
عده ای بی خبرند ، عده ای کور و کرند
اندکی هم پکرند .........
اما باز هم می نویسم و می گویم
جان فدای آن که یادم می کند
یاد او هر روز شادم می کند.
دريـــــــــــــــــــــا دزد است!!!!
مردي که از دريا ماهي گرفته بود روي ماسه ها نوشت:
دريــــــــــا سخاوتمندترين سفره هستيست!!
موج آمد و جملات را با خود شست و تنها اين پيام باقي
ماند:
حرفهاي ديگران را در وسعت خويش حل کن تا دريا بماني...
گل بنفشه = به معنی نجابت و کم رویی.اندیشه ناگفته.پاکدامنی و فروتنی.
گل مریم= لذت بردن
قاصدک = وفاداری - خوشبختی و صداقت
نسترن = احساس همدلی و تقاضای دوست داشتن
آفتابگردان = ستایش. غرور و پرستش
اقاقیا = عشق پاک
رز سفید = عشق پاک و فرخنده
زنبق سفید = عفت و پاکدامنی
حرفی نیست...
فقط یه دعا از ته دل...
.
.
.
.
.
هیچکسی رو اونقدر تنها نکن
که بخواد تنهاییش رو با اینترنت پر کنه
گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها
ناخودآگاه لبخندی روی لبانت می نشاند
دوست دارم این لبخند های بیگاه و آن بعضی ها را
کاش یادت نرود،
روی این نقطه پررنگ بزرگ
بین بی باوری آدم ها یک نفر میخواهد که تو خندان باشی
نکند کنج هیاهوی زمان بروم از یادت....
گاه میتوان برای یک دوست چند
سطر سکوت به یادگار گذاشت
تا او در خلوت خود هر طور که خواست
ان را معنی کند
_____________
میشه خدا رو حس کرد تو لحظههای ساده
تو اضطراب عشق و گناه بیاراده
بیعشق عمر آدم بیاعتقاد میره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره
وقتی که عشق آخر تصمیمشو بگیره
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره
ترسیده بودم از عشق، عاشقتر از همیشه
هر چی محال میشد، با عشق داره میشه
عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبهس
از لحظههای حوا، هوا میمونه و بس
نترس اگر دل تو از خواب کهنه پاشه
شاید خدا قصهتو از نو نوشته باشه

اونی که برام همه کسم بود،اونی که همه نفسم بود،رفــــت
اونی که خواب و بیدارم بود،اونی که همه رویـــــام بود،رفــــت
مـن و شب بیداری ها،من و غصه و تنـــهایی ها،مونــــــــدیم
من و حس بد دلتــنگی،من و یاد تــــو و پا بندی،مونــــــــدیم
**این شعر کوتاه رو تقدیم میکنم به تــــــــو
امروز اولین روز از بیست وجهارمین سال گذشت درست ثلث اول کلاس اول بودم
هفت سال داشتم
از روزا 23 سال گذشته اما . . .
خوب کاریش نمی شه کرد
میگن شتریه که در خونه هر آدمی می خوابه
غم و غصه ، اشک و زاری ، بغض
هیچ کدوم فایده ایی نداره چون تو رفتی و من نفهمیدم
اما هر روز تو این 23 سال به بیشتر احساس می کردم که لازمت دارم
اما ...........
خو اما نداره مگه دست خودت بود باید می رفتی
برای زندگی کردن
به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز در تو را تشخیص دهد...
اندوه پنهان شده در لبخندت را.
عشق پنهان شده در عصبانیتت را.
معنای حقیقی سکوتت را
اگر نمی دانی ، از من بپرس.
اگر قبول نداری ، با من بحث کن.
اگر دوست نداری ، به من بگو .
اما هیچوقت در مورد من
یک طرفه به قاضی نرو.
خداوندا؛
دقیق یادم نیست آخرین بار؛
کی خود را پیدا کردم؛
اما خوب یادم هست؛
هر گاه که گم شدم؛
دستم در دست تو نبود...
آری آغاز دوست داشتن است//
گرچه پایان راه ناپیداست//
من به پایان دگر نیندیشم//
که همین دوست داشتن زیباست»
رسیده ام به حس برگی که می داند
باد از هر طرف که بیاید
سرانجامش افتادن است ...
ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت
.
ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
.
ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
.
ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
.
ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
.
ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !
سلام منو یادت میاد رهگذری بودم تو باد
بیصدا میشکند کاسه ی آرزوهای این طفلکِ بیچارهِ دلم...
و چه عظیم است غم...نانِ خیال...
چه بلند است...
صدای من و تنهایی من...
و چه کوتاه نخِ حوصله ات...
و چه نزدیک نفسِ آخر من...
و خدا نزدیک است...!
تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم.
تو را به جاي همه روزگاراني که نمي زيسته ام دوست مي دارم.
براي خاطر عطر نان گرم و برفي که آب مي شود و براي خاطر نخستين گل ها.
تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم.
تو را به جاي همه کساني که دوست نمي دارم دوست مي دارم.
دنیا
مثل ماشینی هست که ما همه قطعاتشیم.
اگر یکی از ما نباشه
این ماشین دیگه کار نمی کنه.
پس قطعا دلیلی هست که من بوجود آمدم.
کنستانتین(کیانو ریوز): «حق با توئه.
ما با توانایی انجام کارای وحشتناکی بدنیا میایم.
اما بعدن, بعضی وقتا, بعضی چیزاپیش میاد و سر بزنگاه به ما هشدار میده.»
آنجلا دادسون(ریچل وایس): «خب واقعاً آموزنده بود، اما... من به شیطان اعتقاد ندارم.»
کنستانتین: باید داشته باشی. اون به تو اعتقاد داره!
اسمان می بارد و
دل من ابری است
و چه تنهایم من
و چه اندازه دلم غمگینهمیدونین من تو زندگیم انتخاب کردمخودماگه بد شده یا خوب شده باشهراضیم به رضای حقهرچه کردم سعی می کنم از روی مهر و محبت به همه باشهاین روزامحبتکمک کردندوستی معنی نداره
امروز خیلی سخت بود
اين درحالي است كه ايشان به 13 زبان زنده دنيا اشراف كامل داشتند و از ميان اين همه نكته و ضرب المثلهاي كليه زبانها اين بيت را انتخاب نموده اند.....